قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم در جمله قرآن دو هزار و پانصد و شصت و سه جایگه نام الله است. و در هیچ جاى آن چندان آثار کرم و دلایل فضل و رحمت و تعبیه لطف نیست که در این آیت تسمیت. زیرا که بر اثر او نام رحمن است و رحیم و امید عاصیان و دست آویز مفلسان، نام رحمن و رحیم است. آئین منزل مشتاقان، و انس جان محبان، نام رحمن و رحیم است. تاج صدق بر سر صدیقان، و منشور خاصیت در قبضه خاصگیان، از شرف نام رحمن و رحیم است. علم علم در دست عالمان، و حله حلم در بر عابدان، از تأثیر نام رحمن و رحیم است. وجد واجدان و سوز عاشقان و شوق مشتاقان از سماع نام رحمن و رحیم است.


در آثار مأثور است که: رب العالمین با موسى کلیم الله گفت: «انا الله الرحمن الرحیم» الکبریاء نعتى، و الجبروت صفتى، و الدیان اسمى، فمن مثلى؟».


قوله تعالى: إذا جاءک الْمنافقون الآیة... روز اول در عهد ازل غواص قدرت را ببحر صلب آدم فرستاد تا گوهرهاى شب افروز و شبه‏هاى سیه رنگ برآورد و بر ساحل وجود نهاد. هم مومنان بودند و هم منافقان. چنان که مومنان را بیاورد منافقان را بیاورد، اما مومنان را بفضل خود در صدر عز بساط لطف بداشت، و لا میل منافقان را بعدل خود در صف نعال زیر سیاط قهر و ذل بداشت، و لا جور.


مومنان را تاج سعادت و کرامت بر فرق نهاد، نصیب ایشان از کتاب این بود که: «فاسْتبْشروا ببیْعکم الذی بایعْتمْ به». منافقان را بند مذلت و قید اهانت بر پاى نهاد.


نصیب ایشان از کتاب این آمد که: قلْ موتوا بغیْظکمْ اینست که رب العالمین‏ گفت: أولئک ینالهمْ نصیبهمْ من الْکتاب. مومنان را گفت: فی مقْعد صدْق عنْد ملیک مقْتدر منافقان را گفت: فی الدرْک الْأسْفل من النار اعاذنا الله و ایانا.


تو چنان باش که بخت تو چنان آمد


من چنین‏ام که مرا فال چنین آمد.

فردا در عرصات قیامت منافقان بطفیل مومنان، و بروشنایى نور ایشان همى روند تا بصراط رسند، آن گه مومنان پیشى گیرند و بنور ایمان و اخلاص صراط باز گذارند و کفر و نفاق منافقان دامن ایشان گیرد تا در ظلمت و حیرت بر جاى بمانند. آواز دهند، گویند: انظروا نقْتبسْ منْ نورکمْ. نور و روشنایى از مومنان طلب کنند، مومنان جواب دهند که: ارْجعوا وراءکمْ. اى ارجعوا الى حکم الازل و اطلبوا النور من القسمه. این نور از حکم ازل طلب کنید نه از ما. هر که را نور دادند، آن روز دادند و هر که را گذاشتند آن روز گذاشتند. و منْ لمْ یجْعل الله له نورا فما له منْ نور و إذا أراد الله بقوْم سوْءا فلا مرد له و ان الرجل لیعمل عمل.


اهل الجنة و هو عند الله من اهل النار و یعمل عمل اهل النار و هو عند الله من اهل الجنة.


همه اعزه طریقت را از خوف این مقام دل و جگر بسوخت. سابقتى رانده چنان که خود دانسته، عاقبتى نهاده چنان که خود خواسته بسا خلوتهاى عزیزان که آن را آتش در زده. بسا خرمنهاى طاعت که بباد بر داده. بسا جگرهاى صدیقان که در گردش آسیاى قضا ذره ذره گردانیده. هزاران هزار ولایت است در این راه، و لیکن جز عزل نصیب بدبختان نیست. و چون شقاوت روى بمرد نهاد اگر بقراب زمین و آسمان کوشش دارد او را سود نیست. و گمان مبر که شقاوت در کفر است، بلکه کفر در شقاوت است و گمان مبر که سعادت در دین است، بلکه دین در سعادت است. سگ اصحاب الکهف خبث کفر داشت، و لباس بلعام باعور طراز دین داشت. لیکن سعادت و شقاوت از هر دو جانب در کمین بود، لا جرم چون دولت روى نمود. پوست آن سگ از روى صورت در بلعام باعور پوشیدند، گفتند: «فمثله کمثل الْکلْب» و مرقع بلعام در آن سگ پوشیدند، گفتند: ثلاثة رابعهمْ کلْبهمْ پس خرمن طاعت که بوقت نزع بباد بى نیازى بر دهند که: «و قدمْنا إلى‏ ما عملوا منْ عمل فجعلْناه هباء منْثورا».


بس سینه آبادان که در حال سکرات مرگ «و بدا لهمْ من الله ما لمْ یکونوا یحْتسبون» خراب کنند، بس روى که در لحد از قبله بگردانند. بس آشنا را که در شب نخستین بیگانه خوانند.


یکى را میگویند: نم نومة العروس، دیگرى را میگویند: نم نومة المنحوس یکى را «سیماهمْ فی وجوههمْ منْ أثر السجود» بیانست، یکى را یعْرف الْمجْرمون بسیماهمْ نشانست. لا تغتر بثناء الناس فان العاقبة مبهمة.


مسکین دل من گر چه فراوان داند


در دانش عاقبت فرو مى‏ماند.